شهریور ۱۲، ۱۳۸۴

J'ai Fait Une Promesse سوگند می خورم


حالتی که بيد روی جويبار خم شده است
مانند عزاداری که برای معشوقش می گرید
مرا به یاد پائیز گزشته می اندازد
...وقتی که روی یک زانو ,خود را به تو واگذار کردم


La, vois, le saule s'incline dessus du ruisseau,
comme une personne qui se descend, criant pour l'amant.
Me rapelle d'automne, presse dans ton reverence,
je m'ai engagee a vous...

هیچ نظری موجود نیست: