شهریور ۰۲، ۱۳۸۴

Fragile dreams رویاهای شکننده


....امشب روح تو میخوابد و ولی یک روز درد واقعی را حس خواهی کرد
....شاید آن روز مرا آنطور که هستم ببینی
ناتوانی شکننده در طوفان احساسات
,دفعات بیشماری به تو اعتماد کردم
گذاشتم برگردی
میدونستم آرزو میکردم میدونستی
......باید فرار میکردم ولی ایستادم
شاید همیشه میدانستم
.....رویاهای شکننده من برای تو شکسته بود
امروز خودم رو به احساساتم معرفی کردم
در سکوتی دردناک بعد از سالها
با من صحبت کردند بعد از سالها
شاید همیشه میدونستم
.....رویاهای شکننده من برای تو شکسته بود
"Tonight your soul sleeps, but one day you will feel real pain,
maybe then you will see mee as I am,
A fragile wreck on a storm of emotion"
Countless times I trusted you,
I let you back in,
Knowing... Yearning... you know
I should have run... but I stayed
Maybe I always knew,
My fragile dreams would be broken for you.
Today I introduced myself,To my own feelings,
In silent agony, after all these years,
They spoke to me... after all these years
Maybe I always knew...

مرداد ۲۸، ۱۳۸۴

!!! سفری به غربت زندگی، به امید مرگ دوباره


امید را در سراب محبت به خاک سپرده‌اند
و محبت را در گرداب نفرت غرق نمودند
چه گمشدگانی که آمدند، بی ‌آنکه دوباره پیدا شوند
...ساکت و مبهم، غروب کردند، بی‌آنکه طلوعی داشته ‌باشند

مرداد ۲۷، ۱۳۸۴

زندگی


زندگی چون کودکی تنهاست
ساده و غمناک
اشک سردی همچو مرواريد / می دود در جام ِچشمانش / می چکد بر خاک
زندگی زیباست
ساده و مغموم / چون غزالی در کنار چشمه ای / در خلوت جنگل مانده
از دیدار جفت گمشده محروم
دیده اش از انتظاری جاودان لبریز
زندگی چون کودکی تنهاست / ساده و غمناک
زندگی زیباست

مرداد ۲۲، ۱۳۸۴

Destiny سرنوشت


من سعی کردم که تنهائی رو بکشم
.و در جاودانگی مان بیندیشم

در بی نهایت...
خاطرات منجمد شده...

اشکها را از چهره دیروز به زدا...
زمانی برای تغییر,درد ها را ازبین ببر..
فرشته سرنوشت من
ایا مرا احساس میکنی ؟
I tried to murder the lonely,
Contemplate our mortality.
Into infinity,
Frozen memory
Wipe the tears from yesterday,
A time for change,
take the pain away.
Angel, my destiny,
Can you feel me?